من عاشقه جوجه ام

من شیطون نیستم ولی همه میگن شیطونی از چشات میریزه . خوب شایدم باشم . اسمم بهاره دختره گله باباممو خانوم نازه شویر جونم

من عاشقه جوجه ام

من شیطون نیستم ولی همه میگن شیطونی از چشات میریزه . خوب شایدم باشم . اسمم بهاره دختره گله باباممو خانوم نازه شویر جونم

تو آمدی

 

 

        این وبلاگ بزودی بروز میشود فقط دعا کنین این بچه بزاره

 

 

        تو امدی فنجان چای بشارت بوسه ای داشت

                              و

                           رازها در سایه ها به نفس افتاد

                                      وقتی تو امدی انتظار لبخندی بست

                                                  فردا به رویای با شکوه سلامی دوباره بخشید 

**تنها آرزوم اینه سالم باشی جوجو جونم و سفرتو به سلامت طی کنی**

 

می گویند درون منی! اینجا ! اما هنوز حست نمی کنم. خوب حتما هستی که تمام آزمایشات نشان از بودنت دارند. هنوز آنقدر بزرگ نشدی که بتوانم بگویم خوابی یا بیدار. یا اینکه بگویم دستت را گذاشته ای زیر سرت و آرام خوابیده ای! یا اینکه اصلا نفس می کشی یا که چه! و اینکه هنوز آنقدر حست نمی کنم که بگویم دوستت می دارم یا خیر! گمان می کنم که دوست بدارمت و از آن مادرهایی شوم که تمام زندگی ام را وقف تو کنم. وقف خنده هایت وقف آرامشت وقف گریه هایت! اما نه! جان مادرت که من باشم از این بچه های ونگ ونگو نشو! خواهش می کنم که سر هر چیز بی خود و با خود غر نزن گریه نکن یا اینکه توی آغوش دیگران غریبی نکن! یا اینکه اگر دلت درد گرفت نصفه شب خانه را روی سرت نگذار! مادرت گناه دارد. مدتهاست که شبها را با آرامش نخوابیده است! فکرش را بکن تا وقتی که تو از اتاق تاریکت که اینجای من باشد بیرون بیایی من یک خواب آرام ندارم . می گویند وقتی که انقدر برزگ شوی که بتوانی با لگد به دیوار های اتاقت بزنی یا اینکه وقتی حوصله ات سر رفت انگشتت را در دهانت میک میک کنی یا اینکه بتوانی دستت را زیر سرت بگذاری و آرام و با لبخند بخوابی من باید رو به سقف بخوابم! حتما تو هم آنقدر خودخواه نیستی که مامان رو اذیت کنی! حتما وقتی از اتاقت بیرون آمدی رعایت حال من را هم می کنی! مگر نه؟ 

                            

راستی دختری یا پسر؟ رنگ موهایت؟ چشمهایت؟ دلم می خواهد دو تا قلب داشته باشی . مثل ؟؟؟! یکی سمت راست و یکی سمت چپ . سمت راستت برای برنامه های لاو و عشقولانه ات باشد و سمت چپ برای همان کارهایی که سمت چپ همه انجام می دهد! اما خدا کند مثل مادرت نشوی . مادرت با اینکه فقط قلب سمت چپ را دارد اما از سمت چپیه به اندازه هزاران قلب راست کار می کشد. هی هی دوست می دارد. نه ! اصلا نمی خواهم دو قلب داشته باشی همان یک قلب هم توی این زمانه زیاد است.

چشمانت! دلم می خواهد آبی باشد. مثل دریا! آسمان ! یا قهوه ایی که دورش را هاله ای طوسی گرفته باشد. موهایت هم بور و صاف باشد! پوستت را هم می خواهم سفید باشد. اصلا به هیچکسی ربطی ندارد که بگویند سبزه با نمک تر است یا اینکه الان برنزه مد شده! دوست می دارم سفید باشی البته نه از این سفید شیر برنجی ها ها! وای چه جیگری می شی! مراقب باش چارشنبه سوری که از روی آتیش می پری کباب نشی! آخ! این تیکه ها برای تو زشت است! این ها را یاد نگیر! می خواهم مثل بابایی تربیتت کنم! پدرت را نمی گویم ها! پدر بزرگت را می گویم آن هم پدر مادرت را که خودم باشم! می خواهم همیشه مودب باشی و هیچوقت اداهای جلفی از خودت در نیاوری! مادرت اگر چه کمی شیطان است اما همیشه در کنار بزرگتر ها مودب می شود. تو نیز می خواهم همین گونه بزرگ شوی!

الان که دقت می کنم به نوشته هایم می بینم که در تصوراتم دختر خوانده امت! دختر کوچولوی مامان! دوست می دارم که دختر باشی! مدام برایت نامه خواهم نوشت و تو را از احوال خودم می آگاهانم اما اگر پسر شدی هیچوقت نمی گذارم این قسمت نامه را بخوانی که من دوست می داشتم دختر شوی! تو هم اگر دختر شدی بعدها این قسمت نامه را به برادرت نشان نده ! باشه؟ این باشد اولین راز من و تو! در سینه ات نگش دار ! می دانی کجا؟ در قلب سمت راستت! چون اینها همه احساسی هستند!

پر از شوقم برایت. بزرگ شو تا بتوانم حس کنمت! تا بیتاب دیدنت شوم تا من هم بزرگ شوم!

شنل قرمزی(سری جدید)

 

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلشو جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم
باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی .
مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .
شنل قرمزی گفت : باشه میرم .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .
یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه .
بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .
شنل قرمزی‌: حنا کجا میری ؟؟؟
حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
شنل قرمزی: ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت
نکردن .
شنل قرمزی: حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس میان .
شنل قرمزی: برو دختره ...........................................
( ........)
شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .
میره جلو سوارش میکنه .
شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .
زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی .
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن .
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک
می کنن .
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد .
بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .
بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .
شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها  

دیگه با حنا و نل و یوگی و خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن.                

پنجره

 

window 

 

 

 یک کلبه خراب و کمی پنجره

یک ذره آفتاب و کمی پنجره

ای کاش جای این همه دیوار و سنگ

آینه بود و آب و کمی پنجره

در این سیاه چال سراسر سوال

چشم و دلی مجاب و کمی پنجره

بویی ز نان و گل به هم می رسید

با برگی از کتاب و کمی پنجره

موسیقی سکوت و شب و بوی سیب

یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره...