-
تو آمدی
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 22:34
این وبلاگ بزودی بروز میشود فقط دعا کنین این بچه بزاره تو امدی فنجان چای بشارت بوسه ای داشت و رازها در سایه ها به نفس افتاد وقتی تو امدی انتظار لبخندی بست فردا به رویای با شکوه سلامی دوباره بخشید
-
**تنها آرزوم اینه سالم باشی جوجو جونم و سفرتو به سلامت طی کنی**
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:20
می گویند درون منی! اینجا ! اما هنوز حست نمی کنم. خوب حتما هستی که تمام آزمایشات نشان از بودنت دارند. هنوز آنقدر بزرگ نشدی که بتوانم بگویم خوابی یا بیدار. یا اینکه بگویم دستت را گذاشته ای زیر سرت و آرام خوابیده ای! یا اینکه اصلا نفس می کشی یا که چه! و اینکه هنوز آنقدر حست نمی کنم که بگویم دوستت می دارم یا خیر! گمان می...
-
شنل قرمزی(سری جدید)
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 13:23
یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت : عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلشو جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم . چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره . شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم . قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس...
-
پنجره
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 11:26
یک کلبه خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آینه بود و آب و کمی پنجره در این سیاه چال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی ز نان و گل به هم می رسید با برگی از کتاب و کمی پنجره موسیقی سکوت و شب و بوی سیب یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره...
-
دلتنگ
شنبه 29 تیرماه سال 1387 15:59
نه دلم تنگ نشده ! واسه دیدن تو واسه بوی گل یاس واسه عطر تن تو نه دلم تنگ نشده ! واسه بوسیدن تو برای وسوسه چشمای روشن تو چرا دلتنگ تو باشم ؟ چرا عکستو ببوسم ؟ چرا تو خلوت شبهام چشم به راه تو بمونم ؟ چرا یاد تو بمونم ؟ تو یی که نموندی پیشم میدونم تا آخر عمر نه دیگه عاشق نمیشم ........ ........ ........ از حقیقت تا دروغ...
-
مادرم روزت مبارک
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 11:32
زن... ...دیه اش نصف دیه ی توست... و مجازات زنایش با تو برابر... میتواند تنها یک همسر داشته باشد... و تو مختار به داشتن ۴ همسر هستی... برای ازدواجش در هر سنی اجازه ی ولی لازم است... و تو هر لحظه که بخواهی به لطف قانون گذار ازدواج میکنی.. در محبسی به نام بکارت زندانیست اما تو.. او کتک میخورد تو محاکمه نمیشوی... او...
-
اشک درون
شنبه 25 خردادماه سال 1387 16:43
چه سنگین است غم عشق و جدایی
-
پنجره ها بیقرارند
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 19:44
همیشه همین گونه بوده ست پنجره ها قرار بی قراری اند برای سکوت پایان من دلم علف هرز پای جوی آبی ست که به جنایت زمین کمک می کند ابرهایی ترانه خوان پای پنجره من ایستاده اند چشم هایم عبور خیس تمام رودهای جهان است همیشه همین گونه بوده است چیزی را شروع می کنی و خودت نیز نمی دانی به کجا می رسی
-
گریه
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 12:23
فقط میخوام گریه کنم و بس . فقط همین
-
رفتنت
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 11:39
چشم هایم دیگر امید به بازگشتت نداشتند ... لحظه ی رفتنت فلبم را به پاهایت انداختم... فلبی که با تمام وجود تو را می خواست ... و جز تو برای هیچ کسی نمی تپید... وقتی رفتی دیگر نمی دانست که برای که و برای چه می تپد... اما می تپید به انتظار آمدنت ... لحظه رفتنت تمام نرگس ها غریب بودند ... دیگر بعد از تو هیچ کسی نمی توانست...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 09:38
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی شیشه عطر بهار لب دیوار شکست و هوا پر شد از بوی خدا .... سلام به همه ی دوستان عزیز امیدوارم امسال بهترین و موفقترین سال عمرتون باشه و به تمام آرزوهای قشنگتون برسین . با آرزوی...
-
سلامی دوباره
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 11:15
سلام به همه ی دوستای گلم . راستش چند وقته که آپ نکردم دلایلی داره که خوب خودتون بهتر میدونین. البته تصمیم گرفتم که دیگه راجع به اتفاقاتی که واسم افتاد صحبتی نکنم . هرچی بود گذشت . خواسته خدا بود ولی واسه اطلاع بیشتر باید بگم هم اکنون در صحت و سلامت کامل به سر میبرم . و خوبه خوب شدم ، به سختی و با نامیدی امتحانممو دادم...
-
دلتنگ آرزوها
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 10:17
در خلوت زندگی، تحمل دلتنگی هایی که مدام به پنجره دل ما تلنگر می زنند، آسان نیست... خاطرات شیرین روی ریل ذهن ما به سرعت ثانیه ها می گذرند و ما دلتنگ آن چیزهایی می شویم که روزی لحظه های دلپذیری می آفریدند.... یکی در این گذر، دلش برای آدمهایی تنگ می شود که در بخشی از خاطراتش جا خوش کرده اند. دیگری دلتنگ آواهایی است که از...
-
نامه هایی که پاره کردم
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 12:08
به نام سرفصل همه نامهها چه آنهایی که نوشته شدند و چه آنهائی که سپید ماندند تا کاغذها سیاه نشوند. یک سلام پر رنگ و چند نقطه چین … به علامت جوابهایی که هرگز ندادی و یک دقیقه سکوت! به احترام تمام لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند. فرض که دلت نخواست! به فرض که حوصله ات نیامد! به فرض که لایقش نبودم! فرض که دوستم نداری!...
-
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم ...
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 21:30
سلام به همگی خوانندگان عزیز و دوست داشتنی خودم به علت کمبود وقتم تمام آپ امروزمو در این شعر خلاصه میکنم . قابل توجه بعضی از دوستان ( منظورم شما نبودی بعضی از دوستان): هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ...
-
سلام یواشکی
شنبه 26 آبانماه سال 1386 19:15
سلام به تمامی بروبچ خوبین؟ الان دارم از تو کافینت کانکت میشم که قبلا عمرا از این غلطا نمیکردم . اما بنا به قولی که قبلا به خودم دادم تاپایان وقته امتحان ارشد بنده محکوم به خرخونی هستم . شاید تا حدودی پی به کم پیدایی اینجانب بردین . آفرین همینه که بنده رو نایاب کرده .و فعلا هم به بهانه ی ثبت نام در خدمتتون هستم. از این...
-
موانع
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 11:05
در زمانهای گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد وبرای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان وندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد، حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و............ نزدیک غروب...
-
سیاست
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 13:29
یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه : پدرجان ! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟ پدرش فکری می کنه و می گه : بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی . من حکومت هستم ، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم . مامانت دولت هست ، چون کارهای خونه رو...
-
طنز آقایون
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 07:47
سلام حالتون خوبه ؟ تو اینترنت میگشتم که به یه مطلب طنز در مورد آقایون برخوردمو گفتم حیفه براتون ننویسم ، فقط یه چیزی رو همین اول پست بگم ، که من از پسرها و در کل آقایون متنفر نیستم و خودم به شخصه هیچ بدی ای ازشون ندیدم که بخوام باهاشون بد باشم ، این پست هم فقط جنبه طنز داره و امیدوارم اقا پسرها اونقدر با جنبه باشن که...
-
صرف
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 15:57
سر کلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن : رفتم ... رفتی ... رفت... ساکت می شوم، می خندم، ولی خنده ام تلخ می شود. استاد داد می زند : خوب بعد؟ ادامه بده و من می گویم : رفت ...رفت ...رفت. رفت و دلم شکست... غم رو دلم نشست... رفت شادیم بمرد... شور از دلم ببرد . رفت...رفت...رفت و من می خندم و می گویم : خنده تلخ من از...
-
۱۷مرداد
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 13:19
تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ میشونی ؟ صدای قلب منه! قلبم هنوزم داره نفس می کشه ! می بینی؟ من هنوزم زنده ام ! تیک تاک تیک تاک تیک تاک میشونی؟ ساعت دیواری قدیمی خونه ی بابابزرگ هم هنوز زنده ست و داره آواز می خونه که بگه اونم هست آره هست داره نفس میکشه داره فریاد می زنه و میگه هنوزم امید داره احساس داره می خواد بخونه تا بمونه...
-
وقتی مردها دست و دلباز می شوند
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 07:59
تعدادی مرد در رخت کن یک ورزشگاه مشغول هستند موبایل یکی از آن ها زنگ می زندیکی از آنها گوشی را بر می دارد و روی اسپیکر می گذاردهمه ساکت می شوند و به گفتگو گوش می دهند مرد : بلی بفرمایید زن: سلام عزیزم باشگاه هستی؟ مرد : آره باشگاه هستم زن : من الان توی فروشگاه یک کت چرمی خیلی شیک دیدم فقط صدوده هزار تومان بخرم ؟ مرد:...
-
پیشکش
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:10
کاش در کنارم بودی کاش می توانستم تو را در آغوش بگیرم ونوازش کنم باورم نمی شود که اینهمه از من دور هستی وفاصله بین من وتو بیداد می کند کاش می توانستم دستانت را بگیرم وبا تو به اوج خوشبختی بروم.... کاش می توانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم....ای کاش کاش کاش دلم بد جور هوای تو را کرده است عزیزم ...دلم بدجور در حسرت...
-
خوشحالم یا؟؟؟
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 08:21
سلاممممم امیدوارم همه دوستای گلم خوب و شاد و تندرست باشن و غم به سراغشون نیاد و اگه اومده با همکاری ناسا بفرستنش تو فضا. راستش خوشحال شدم از این که مهران قراره بعد از یه استراحت دوباره به خونه برگرده . خوشحالم از اینکه دوستای خوبی مثله شما دارم .خوشحالم از اینکه الان یه عالمه پول دستمه . (بهترین لذتم اینه که پول زیاد...
-
چه قدر زود دیر می شود
شنبه 23 تیرماه سال 1386 08:49
حرف های ما هنوز ناتمام تا نگاه می کنی وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آن که با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود آی .... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان ...... چه قدر زود دیر می شود .................................................................................................. پی نوشت: خطاب به مهران...
-
استاکی
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 14:09
سلام دوستای خوبم اولا که ببخشید دو تا پست قبلی رو به صلاح خودم حذف کردم (همون قضیه صلاح کاره خویش خسروان دانند) ثانیا یاد آور شم که به همه ی دوستانم، که لطف کنین راجع به نه من ،نه هیچ کسه دیگه اینقدر زود قضاوت و پیش داوری کنن و باعث رنجش هم شن و......بقیه ی قضایا که خودشون میدونن خوب امروزه هر کسی حرف خودشو یه جور...
-
مادر
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 11:40
تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دمسازه صبوری های تو مادر مرا به گریه میندازه مثله یک طفله خواب آلوده من محتاجه آغوشم از اون لالایی هات مادر بخون بازم توی گوشم برای سرنوشته من تو دلواپس ترین بودی برای اشک های من همیشه آستین بودی تو ای همیشه غمخوارم تو ای محرم ترین یارم به نامه نامیه مادر همیشه دوستت دارم نوازش کن مرا...
-
طالع بینی
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 11:58
سلام سلام صد تا سلام این پست رو به طالع بینی این ماهه شما اختصاص دادم. امیدوارم خوشتون بیاد. ***************** فروردین بعضی از افکار، ذهن شما را خسته کرده. کمی به استراحت نیاز دارید. مشکلات کاری برای همه وجود دارد. ممکن است اختلاف نظرهای کاری برایتان پیش آید. به نظر دیگران هم احترام بگذارید تا با این کار محبوبیت خود...
-
کدومش بهتره؟؟؟؟؟
شنبه 9 تیرماه سال 1386 17:41
سلام دوستای خوبم. راستش جونم براتون بگه من تازه وارد عرصه ی وبلاگ نویسی نیستمو یه چند وقتی هست که فعالیت میکنم. اما تو این وبلاگ ها از همه بیشتر وبلاگه بهارخانوم که یه سالی هست توش مینویسم رو از همه بیشتر دوست دارم چون همواره حرفایی رو که احساسات درونی مو بیان میکنه رو در قالب اشعار و ... بیان میکنم اما دو سه روزی هست...
-
با نام او شروع میکنم
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 12:01
خداوندا سرنوشت مرا خیر بنویس تقدیری مبارک که آن چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم و آن چیزی را که تو دیر می خواهی زود نخواهم .