سر کلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن :
رفتم ... رفتی ... رفت... ساکت می شوم،
می خندم،
ولی خنده ام تلخ می شود.
استاد داد می زند : خوب بعد؟
ادامه بده
و من می گویم : رفت ...رفت ...رفت.
رفت و دلم شکست...
غم رو دلم نشست...
رفت شادیم بمرد...
شور از دلم ببرد .
رفت...رفت...رفت و من می خندم
و می گویم : خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است...
کارم از گریه گذشته است به آن می خندم .
اصلا نیامده بود که بخواد بره
مگه میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام
بذار بره ...
ناراحت نباش
گاهی رفتن بهتر از موندنه ...
موفق باشی
سلام
اخه حیف شد
نمیدونه رفتنش چقد سخته واسم.
نه موندن و بودن بهتر از نبودنه اونم موندن عزیزت
تو هم موفق باشی دوسته خوبم
سلام
نوشته زیباییه...
یعنی میشه باور کرد که رفت...رفته...
سلام
مرسی اما پر از غمه.
من که باور نمیکنم چون همیشه با منه
بهاری باشی
من میدونم منظورت کیه اول اسمش هم ع هست مگه نه؟
نه عزیزم کاملا اشتب گرفتی اولش ب هست
سلام مرسی که سر زدی.یه پیشنهاد هم دارم اینجا کم کم داره رونق خودشو از دست می ده بهتر نیست تو ۳۶۰ سرمایه گذاری کنی؟؟
در خانه ی ما رونق اگر نیست صفا هست
آنجا که صفا هست در آن نوره خدا هست